در این مطلب از متانویا، سادگورو خلاقیت را به زبانی ساده تعریف میکند، سرچشمه آن را توضیح میدهد و با نگاهی صمیمی، روند خلاقیت خودش را بیان میکند.
معنای حقیقی واژه «خلاقیت» چیست؟
سادگورو: به باور من، انسان نمیتواند به معنای واقعی خلاق باشد. اگر آفرینش پیرامون خود را با ژرفای بیشتری درک کنیم، میتوانیم به شیوههای گوناگون، با ترکیبها و چیدمانهای متفاوت، تقلید کنیم و در نگاه جامعه خلاق به نظر آییم، اما در حقیقت خلاق نیستیم. هر آنچه میتوان آفرید، پیشتر در هستی پدید آمده است. ما در بهترین حالت، صنعتگرانی زیرک هستیم. اگر «خلاقیت» را به معنای آفریدن چیزی نو تعریف کنیم – چه ساختن فیلم، نقاشی، برپایی سازه، سخن گفتن یا هر چیز دیگر – این آفرینش نیست، بلکه تقلیدی هوشمندانه است. چون به جنبههای مختلف زندگی توجه کردهایم، میتوانیم به گونهای تقلید کنیم که دیگران آن را ناممکن میپندارند. اگر واژه «تقلید» را نمیپسندید، میتوانید «بازآفرینی» را به کار ببرید.
فرآیند خلاقیت؛ نگاهی از دیدگاه یک عارف
اگر به انسانها نگاه کنید، هیچکس شاخ، دست اضافی یا سه چشم ندارد؛ همه چیز یکسان است، اما هر فرد متفاوت است. این همان خلاقیت است. اگر بخواهیم ویژگیهای انسان را ساده توصیف کنیم، هرکس دو پا، دو دست، یک بینی و دو چشم دارد. اما ببینید هر انسان چه پدیدهی یگانهای است از هر جهت. این ذات آفرینش است.
هیچ آفرینشی از انسان نیست
هیچ انسانی نباید گمان کند که چیزی خلق میکند. به نوعی، آگاهانه یا ناآگاهانه، ما تنها بخشی از برداشتهایمان را بازتولید میکنیم. هیچکس نمیتواند چیزی کاملاً نو بیافریند. هر آنچه میسازید، چه زیورآلات، لباس، ساختمان یا هر چیز دیگر، با هر شکل و رنگی، پیشتر در طبیعت وجود داشته است.
تأثیرات ناخودآگاه و زیبایی طبیعت
شما برداشتهای بسیاری را، نه همیشه آگاهانه، در خود جمع کردهاید. برخی شکلها، رنگها و طرحهای موجود در ذهنتان ممکن است بهصورت ناخودآگاه بروز کنند. در این باره، وقتی کسی میگوید اشرم زیبا است، من کوهها را نساختهام، حال آنکه آنها زیباترین بخش اشرم هستند. کوهها پسزمینهای میسازند که شاید بسیاری متوجهش نشوند.
روزی شنکران پیلای ( نام فرضی) به مرکز یوگای ایشا آمد و خواستار اتاقی با منظره شد. اتاقی مناسب در بلوک چترا به او دادیم، اما او باز شکایت کرد و گفت: «من اتاقی با منظره میخواستم.» پاسخ دادیم: «این اتاق بهترین منظره را دارد.»
او گفت: «این کوههای لعنتی جلوی دید را گرفتهاند».
این اتفاق برای بسیاری از انسانها رخ داده است. آنها چیزها را همانگونه که هستند نمیبینند. در عوض، ایدههایی در سر دارند. اگر میخواهید چیزی زیبا بیافرینید، نخست باید هیچ ایدهای نداشته باشید. ایده لزوماً با واقعیت پیوند ندارد.
درک زندگی، کلید آفرینش
به جای داشتن ایده، اگر درک عمیقی داشته باشید و پیوسته زندگی را جذب کنید، هرگاه بخواهید چیزی خلق کنید یا کاری انجام دهید، همه چیز با شما خواهد بود؛ از شکلها، رنگها، صداها و هر آنچه نیاز است. چه بخواهید موسیقی بسازید، لباس طراحی کنید یا بنایی برپا کنید، با توجه کافی، همه چیز در دسترس خواهد بود.
آیا خلاقیت ذاتی است یا میتوان آن را پرورش داد؟
پرسش: سادگورو، آیا خلاقیت در وجود انسان است یا میتوان آن را تقویت کرد؟
سادگورو: آنچه ما خلاقیت مینامیم، از دقت و عمق توجه سرچشمه میگیرد. برخی به واژهها و معانی توجه دارند و به شکلی خاص بروز میدهند. برخی به شکلها و رنگها دقیقاند و به گونهای دیگر بیان میکنند. برخی به صداها حساساند و موسیقی را آسان خلق میکنند.

توجه، ریشه خلاقیت
شدت و ژرفای توجه شما در وجودتان بازتاب مییابد. آنچه من در پی آنم، واداشتن میلیونها انسان به توجه خالص و بدون نیت است. اگر انسانها این یک کار را انجام دهند، خلاقیت چندوجهی دستیافتنی است. نیازی به تمرین نیست؛ آنچه انسانها کم دارند، توجه است.
ذهن انسان گرفتار فعالیتهای ذهنی خود است. انسانها نمیدانند چگونه حافظه و توجه خود را جداگانه مدیریت کنند. حافظه همواره به توجه نفوذ کرده و آن را تیره میسازد. برخی این تیرگی را فکر یا احساس مینامند، اما در حقیقت، حافظه انباشته است که توجه را مختل میکند. در غیر این صورت، توجه برای انسان حالتی طبیعی است. وقتی بیدارید، توجه دارید؛ مگر جز این ممکن است؟ تنها حافظه است که به هر لحظه رخنه میکند.
جداسازی حافظه، توجه و تخیل
هدف اصلی من همیشه این بوده که انسانها بتوانند حافظه، توجه و تخیل خود را از یکدیگر جدا کنند. تخیل مشکلی ندارد، زیرا تخیل گسترش حافظه به شیوههای گوناگون است. حیوانات توجهی بسیار دقیق دارند، اما حافظهای زنده و پررنگ مانند ما ندارند. دوره مهندسی درونی که توسط خود سادگورو طراحی شده ابزارهایی قدرتمند برای مدیریت این جنبههای درونی ارائه میدهد، به شما کمک میکند تا از بار حافظه رها شده و با ذهنی شفافتر و متمرکزتر به زندگی و خلاقیت نزدیک شوید.
رنج حافظه در انسان
انسانها به جای بهرهگیری از حافظه به عنوان تواناییای شگفتانگیز، اغلب از آن برای آزار خود استفاده میکنند. بیشتر اوقات، انسانها از آنچه ده سال پیش رخ داده یا از آنچه شاید پسفردا رخ دهد، رنج میبرند. حیوانات دشواریهای خود را دارند، اما از حافظه رنج نمیکشند؛ آنها از زندگی رنج میبرند. اما انسانها بیشتر اوقات گرفتار رنج حافظهاند.
آیا اضطراب میتواند خلاقیت را برانگیزد؟
پرسش: ایده خلاق از کجا زاده میشود؟ آیا از ناآرامی درونی یا اضطرابی خاص سرچشمه میگیرد؟ چرا انسان به بیان خود نیاز دارد؟ آیا برای خلق آثار خلاقانه، شعر یا موسیقی، وجود آشوب و اضطراب ضروری است؟
سادگورو: مشکل بسیاری از انسانها این است که تا ضربهای به آنها وارد نشود، نیمهزندهاند. بسیاری تنبلی را برگزیدهاند و در این حالت، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. چنین افرادی تنها با تهدیدهایی مانند جنگ، بیماری یا مصیبت به زندگی توجه میکنند. این شیوهای تأسفبار است. انسان باید هر لحظه به زندگی دلبسته باشد. این دلبستگی باید از مشارکت و آگاهی سرچشمه بگیرد، نه از تحریک شرایط بیرونی.
ژرفای توجه، کلید تجربه زندگی
ما زندگی را تنها به اندازه توجه خود میشناسیم. هرچه توجه عمیقتر باشد، تجربه ما از زندگی ژرفتر است. وقتی تجربه زندگی عمیق باشد، این ژرفا ممکن است در کارهای ساده، شعر، موسیقی یا هر چیز دیگری بازتاب یابد.
توجه بیطرف، ریشه خلاقیت
نوع بیان شما به نوع توجهتان بستگی دارد. آیا توجه شما به همه چیز یکسان است، مانند چراغی که همه جا را روشن میکند؟ یا تنها به چیزهای خاصی معطوف میشود؟ بسیاری فقط به آنچه «جالب» میدانند توجه میکنند. این اشتباه است که خود تعیین کنید چه چیزی شایسته توجه است. آفرینش به مورچه کمتر از انسان توجه نکرده است. وقتی طبیعت آفرینش چنین است، شما چه حقی دارید که انتخاب کنید چه چیز ارزش توجه دارد؟
الهام پشت خلاقیت سادگورو چیست؟
پرسش: هنگام سرودن شعر یا نقاشی، در چه حال و هوایی هستید؟
سادگورو: شاید عجیب به نظر آید، اما وقتی شعر میسرایم، حتی آن را دوباره نمیخوانم. به مفهوم خاصی فکر نمیکنم. شعر برای من مانند قطرهای است که میچکد. همین قطره ممکن است به شکل نقاشی یا چیز دیگری بروز کند. چه سخن بگویم، رانندگی کنم، آموزش دهم، بنویسم یا نقاشی کنم، برایم همه یکی است. این بیان نیست، زیرا بیان نیازمند فکر، ایده یا فلسفه است. برای من، این چکیدن است. همیشه آمادهام؛ اگر شرایط مهیا باشد، چون سیلی جاری میشوم، وگرنه قطرهقطره میچکم.
دیدگاه سادگورو درباره هنر
پرسش: سادگورو، آیا تفاوتی بین هنر عامهپسند و هنر والا قائل هستید؟ آیا به نظر شما هنر سلسلهمراتب دارد؟
سادگورو: خیر، به هیچ وجه. اگر بخواهم هنری را دستهبندی کنم، آن را به دو نوع تقسیم میکنم: هنری که از عمق ناامیدی و رنج سرچشمه میگیرد و هنری که از شادی و سرزندگی نشأت میگیرد. هنری که از رنج و ناامیدی برمیخیزد، در دورهای از تاریخ اروپا رواج یافت و اکنون جهان از آن تقلید میکند، که امری منفی است.

تأثیر هنر بر روح و روان
وقتی چنین آثاری همیشه بر دیوارهایتان باشد، بهتدریج بر شما اثر میگذارد. اگر اثری نتواند تأثیری بر شما داشته باشد، نمیتوان آن را هنر نامید. این تأثیر تنها بصری نیست، بلکه در ابعاد گوناگون رخ میدهد. متأسفانه، ادیان جهان رنج را ستودهاند. در فرهنگ یوگا، ما همواره آناندا، شادمانی و سرخوشی را بالاترین ارزش دانستهایم. رنج ارزشمند نیست، زیرا ما رنج را خودساخته میدانیم، در حالی که شادی خودساخته نیست. وقتی با زندگی پیوند دارید، بهطور طبیعی شادمانید؛ اما وقتی از زندگی جدا افتاده و گرفتار آشوب ذهنی شوید، رنج و ناامیدی به سراغتان میآید. بنابراین، هنر را به دو گونه میبینم: هنری از رنج و ناامیدی و هنری از شادی و تجلی زندگی.








